شاخصترین نمود هنر نقاشی در تمدن اسلامی ایران به شکل مصورسازی کتابهای ادبی بوده است. این سنت مبارک هنری، که نشانگر نوعی همگامی میان نگارگری و ادبیات (با پیشگامی ادبیات) بود، با آنکه ریشه در اندیشه مانویان و ادوار باستانی داشت، از عهد سلجوقی به طور جدی نضج گرفت و دامنگستر شد تا اینکه در دوران تیموری و سپس صفوی به قلههای درخشان خود دست یافت و در سده یازده هجری کمکم به محاق رفت. طی این چند سده، هزاران نسخه نفیس مصور توسط هنرمندان ایرانی پدید آمد که از نظر ویژگیهای هنری به مکاتب مختلفی تقسیم میشوند. در میان کتابهای ادبی، شاهنامه فردوسی بیش از هر متن و نسخه دیگری به آرایههای تصویری آراسته شد. خمسه نظامی، بوستان و گلستان و کلیله و دمنه و کتابهای دیگر نیز در مراتب بعدی قرار میگیرند. اما دیوان حافظ، با تمام اعتباری که در جهان ادب و محبوبیتی که در میان فارسزبانان دارد، در دنیای تصویرگری جایگاه مهم و چشمگیری به دست نیاورده است. به بیان دیگر، در میان نسخ مصور ایرانی دیوان حافظ شأن و اعتبار چندانی ندارد مگر در سده اخیر که سرودههای وی با نگارههای رنگین و زیبا آراسته شدند. نوشتار حاضر دلایل بیتوجهی به تصویرگری دیوان حافظ را در گذشته و انگیزههای رونق یافتن آن در دوران معاصر را بررسی میکند. یافتهها نشان از آن دارد که عوامل سیاسی و فرهنگی گوناگونی فراتر از حوزه صرف ادبیات در این امر دخالت داشتهاند. روش تحقیق در این مقاله توصیفی ـ تحلیلی است و مطالب آن با استفاده از منابع کتابخانهای تألیف شده است.